سه سال دیده ای بزرگ شدنش را
سه سال دیده ای زهر طرف صورت او ،رخ نمایی زصورت مادر توست
که چگونه روح دمیده مادرت ز شکر خنده های او
سه سال کی گذشت و کودکت سه ساله شده؟.....سه سال زود گذشت و نماند جانی در این سینه
سه سال گفته ای زصد غم وغصه .........سه سال گفته ای با اشک و آه در سینه
که چقدر حال بدیست دیدن سپید موی دختر خود
چه زود میگذرد و کودکت سه ساله شده
حال وزنی بروی سینه و در دل خود هیچ نداری ،بجز گوش و صورت و موی دختر خود
خواهرت میان تلی از خاک به سر ریخته گوید اینگونه به تو:
این بنتت که چقدر شبیه مادر توست!!
مثل مادر مویی سپیده،مثل مادر قدی خمیده،مثل مادر صورتی نیلی ،مثل مادر چادری خاکی و مثل مادر بازویی شکسته
راست گفتی ای برادر که مادرمان روح دمیده در پیکر او .....که پر شود فضای خالی مادر میان همراهان او
اوست دختر و هواییه پدر
پس دگر چیست سیلی به صورت او......شامیان دانند رسم دلداری ،که دادند راس تو به دامن او
ای برادر شرمگینم ز امانت دارییم .............................ای برادر شرمگینم ز امانت دارییم
.: Weblog Themes By Pichak :.